پس زمینه پارالاکس

New Life

The Talent Code
جولای 20, 2018
امید
جولای 23, 2018

New Life


اون زمون های خیلی خیلی دور یه دوره ی تحصیلی بود که اسمش راهنمایی بود. قهرمان غصه ی ما از وقتی پنچم دبستان رو داشت تموم میکرد یکی از فکر و خیالاتش راجع به درس زبان انگلیسی بود. براش خیلی وحشتناک و عجیب و غریب به نظر می رسید. مخصوصاً یه کتاب زشت و درب و داغونی داشت که حتی جنس برگ هاش هم یه جوری بود و حال به هم زن بود. حالت کاهی مانند داشت. خلاصه قهرمان داستان ما در طول 3 سال دوره ی راهنمایی معلم های عجیب و غریبی هم برای درس زبان داشت. حتی کلاس های فوق العاده ای هم برای زبان تو مدرسشون داشتن که یه سری کتاب های دیگه ای بهشون "درس میدادن". اما نتیجه ی همه ی این وقت صرف کردن ها و کتاب ها و معلم ها یک چیز بیشتر نبود. "هیچ". نه اینکه قهرمان اینجور باشه. همه ی همکلاسی هاش و همه ی دانش آموزای مدرسه هم تو زبان به "هیچ" رسیده بودن. یه روز سر یه امتحان زبان قهرمان قصه ی ما بار اول که برگه رو جواب میداد همه ی ضمیر های “I” یعنی من رو بزرگ نوشت. بعد یک ربع بعدش شک کرد شاید “I” باید کوچک نوشته بشه. همه رو خط خطی کرد کوچیک نوشت. باز شک کرد همه رو بزرگ نوشت. خلاصه اوضاعی بود. داستان همینجور تا تابستون سال دوم دبیرستانش طول کشید. وقتی سال دوم تموم شد، قهرمان داستان مجبور بود تو کلاس های تابستونی شرکت کنه تا حداقل تو زمان های بیکاری حسابی فوتبال بازی کنن تا غش کنن. تو این کلاس ها زبان هم بود. البته هیچ کسی زبان رو انتخاب نکرده بود غیر از دو نفر از همکلاسی هاش. شاید دوستاش بیرون از مدرسه کلاس زبان میرفتن. خلاصه یه کلاس بود با سه نفر! معلمشون نمیدونست با چه تکنیکی اینارو قانع کرد که 3 تایی جلسه ای هزار تومن بگذارن و علاوه بر مدرسه، یه ساعت هایی رو برن خونه ی معلم انگلیسی و به صورت گروهی زبان رو با یه روش خاصی تمرین کنن. با مزه بود براش. هر سری معلم یه نوار براشون تکثیر میکرد(اینا اصطلاحات اون زمانه...تکثیر!!!) میداد بهشون و اینا باید میرفتن بدون اینکه متنی داشته باشن متن مکالمه های نوار رو پیاده میکردن. از بین اون سه تا فقط قهرمان داستان این کارو با علاقه انجام میداد. شاید چون با بدبختی یه ضبط صوت خاص برای این تمرین زبانش خریده بود یا شاید تو این کار حس موفق بودن داشت. فعلاً محققان نفهمیدن چرا آیا اما. به هر حال. جالب اینه که کسی جلو دار قهرمان داستان ما نبود. آقای قهرمان نگذاشت و نه برداشت صاف رفت موسسه ی ملی زبان شعبه خیابون انقلاب هم ثبت نام کرد! یعنی تو یه تابستون 3 تا کلاس زبان می رفت! هر کلاسی هم یه جوری بود. برا همین اصلاً حس تکراری بودن بهش دست نمیداد. شایدم اون به حس تکراری بودن دست نمیداد. اون کلاس موسسه ملی آشغال به تمام معنا بود و یه ویژگی خاص داشت. معلم کلاسشون تو خبر انگلیسی شبکه دو اون زمان که ساعت ده یازده بعد همه ی برنامه ها و موقع خواب پخش میشد کار میکرد. الان هم اون آقا یه وقتایی مجری برنامه های مذهبیه(جل الخالق! طرف 180 درجه یکهو عوض شده! شاید خوابی چیزی دیده. خدا میدونه) یا تو خبر ساعت 9 شبکه یک میاد. این آقا یک متد خاصی سر کلاس داشت. اگه زبان آموزی فارسی صحبت میکرد بدون استثنا یک SHUT UP خوشگل نثارش می کرد. اینجوری کاری کرده بود که کسی بر خلاف کلاس های دیگه جرات نداشت کلمه ای فارسی حرف بزنه. اگر هم سوالی داشت باید می مرد و یه جوری به انگلیسی سوال میکرد. یه چیز دیگه هم این بود که خیلی به لهجه و تلفظ اهمیت میداد. خیلی زیاد. مثلا میگفت ترک های تبریز لهجه ی بریتانیایی رو بهتر حرف میزنن. آهان یادمه راجع به یه خانم امریکایی به نام "جودی نورمحمدی" هم صحبت میکرد. یعنی همون خانومی که بعضی شبها گوینده ی خبر انگلیسی شبکه دو بود. استاد ما میگفت(خودش بسته به صلاح دیدش فارسی هم صحبت میکرد) که مثل سگ ازش حساب میبرن. (معنا منتقل شد؟). خلاصه این قهرمان داستان ما خیلی با این طرف حال میکرد. یک بار سر کلاس استاد گفت کسی hour رو تلفظ کنه. قهرمان با اعتماد به نفس مثال زدنی صبر کرد تا همه تلفظ کنن و رد بشن. بعد که کسی نموند اجازه گرفت و تلفظ کرد. بسیار صحنه ی رویایی ای بود. استاد کلی با تلفظش حال کرد و با دست جلوی همه ی کلاس بهش اشاره کرد که اینه اون تلفظی که من میخوام. خوب مشخصه قهرمان دیگه در پوست خویش نبید. کلی حال کرده بود. اینا همش باعث شد تا بیشتر تلاش کنه. هرچند موسسه ی ملی یه کتاب آشغال داشت پر از کلمات دری وری و سخت. حداقل برای قهرمان سخت بود و دری وری. واقعاً چرند بود. ولی همین چنتا نکته و آشنایی با اون استاد مریخی باعث شد یه دید جدید براش ایجاد شد. روی دیوار های موسسه نوشته شده بود a new language is a new life.
تابستون تموم شد و سال سوم دبیرستان شروع شد. اولین روز کلاس زبان یه معلم جدید که تا حالا تو اون مدرسه درس نمیداد براشون اومد. قهرمان اعتماد به نفس خاصی براش ایجاد شده بود. واقعاً رفتار های اون استاد موسسه ملی رحمت الله علیه باعث شده بود نترسه از انگلیسی حرف زدن. چشمتون روز بد نبینه. زنگ رو زدن و آقای معلم زبان سوم دبیرستان اومد سر کلاس. قهرمان ما طبق سنت معهود(مرده ی این اصطلاحم) ته کلاس به عنوان سر دسته ی یاغی ها نشسته بود. قهرمان ما همون دو سه دقیقه ی اول شروع کلاس نمیدونم به انگلیسی چی پرسید از معلم بخت برگشته که طرف یکهو جا خورد و به تته پته افتاد. همین باعث شد که تمام همکلاسی هاش، دوباره بخونید، تموم همکلاسی هاش بدون استثناء همه برگشتن عقب و قهرمان رو نگاه کردن. قهرمان داستان که دیگه تو موسسه ی ملی گرگ بارون دیده شده بود عین خیالش نبود و به حرفش ادامه داد. همین شد که معلم کلاس به تنها کسی که آخر سال 5 نمره ی کامل کلاسی رو داد فقط و فقط مستر قهرمان بود. دیگه از اون روز به بعد قهرمان یه قهرمان معمولی نبود که فقط میتونست پرواز کنه یا روی آب راه بره یا اژدها رو قورت بده یا پشه رو تو هوا بقاپه. نه اصلاً. اون زبان انگلیسی بلد بود و کسی دیگه ای بلد نبود. حتی انقدر جوگیر شد که وسط ترم زبان فرانسه رو هم شروع کرد! خلاصه عشق و حالی بود. شاگرد اول های مدرسه همه جا خورده بودن. همه دنبال روشی میگشتن که بتونن مثل قهرمان بشن. آخه قهرمان درسش خوب نبود یا درس باهاش خوب نبود. کسی تصور نمی کرد اون انقدر تو زبان پیشرفت کرده باشه. حتی یه روز یکی از همکلاسی هاش روشی کشف کرده بود که یه نوار رو تو خواب میگذاشت تو خواب گوش میکرد. میگفت سریع جواب میده! خلاصه داستان دبیرستان تموم شد و قهرمان تو زبان کنکور هم دیگه زیر 94 یا 95 کمتر افتخار نمیداد بزنه. ولی اینا فقط یه شروع خوب بود. بعد مدتی قهرمان دید انگار یه مشکلی هست. اون میخواد خوب بشنوه و زود و بدون استرس جواب بده ولی انگار نمیشه. یعنی تو دانشگاه هم حس میکرد انگار یه مشکلی هست. یه روز همین جوری برای دانلود تو یه سایت دانلود خارجی ول می گشت. یه بسته ی دانلودی گرفتارش کرد. Effortless English. چی؟ کنجکاو شد. ینی چی اونوقت؟ تا حالا که جز با جون کندن و هزینه و وقت گذاشتن کمکی تو زبان جلو نرفته. این effortless از کجا اومد؟ خلاصه اون بسته رو دانلود کرد و با کسی و متدی آشنا شد که نه تنها زبانش رو به جایی رسوند که تو زمان خیلی کم بدون استرس و آرام و راحت حرف میزد(یه بار تو چین یه خانومی ازش پرسید شما تو کشورتون انگلیسی حرف میزنید؟! اینههه) و هم کل زندگیش بر اثر آشنایی با تونی رابینز عوض شد. اون وقت واقعاً a new language is a new life براش معنی پیدا کرد. اگر از همون سال اول راهنمایی یعنی سالها پیش این روش رو میدونست مطمئناً دیگه مثل یه native شده بود. بدون شک و effortless.
این رو از من داشته باشین که اگر زبان انگلیسی رو یاد نگیرین بسیار بر فنایین. بسیار چوخ چوخ زیاد و اینم داشته باشین که تمام این کلاس های زبان که با کتاب کار میکنن همه از دم هدر دادن عمر و پول و انرژیه. تنها روش درست روشیه که یه نوزاد زبان مادریش رو یاد میگیره و نه هیچ روش دیگه. اگر کسی با این روش 3 ماه تمرین کنه اونوقت میبینه معجزه به چی میگن. هیچ فرقی نداره برای همه سن و سالی کار میکنه عین بنز. من خودم برای یاد آوری اعداد مشکل داشتم. وقتی بعد دو سه ماه یکهو تو یه مغازه تو خیابون جمهوری تهران عدد 95 رو ناتی فایو تلفظ کردم بدون هیچ فکر و دقیقاً عین یه عدد فارسی که بهش فکر نمیکنم، یکهو شوکه شدم که این چی بود؟ من ناخودآگاه عدد رو انگلیسی گفتم. خیلی برام جالب بود. دوست دارم یکی دو تا زبان آموز درست حسابی داشته باشم که یک بار برای همیشه زبانشون رو درست کنم. اگر تمایل داشتین کامنت بگذارین.
با شور زندگی کن.


1 1 vote
امتیازدهی به مقاله
Subscribe
خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
View all comments