"سفر به ماه" بدون شک یکی از شور انگیز ترین موضوعات علمی این چند دهه ی گذشته حساب میشه. سفر به اون توپ نورانی بالای سرمون واقعا هیجان انگیزه. خاطرم هست که (صبر کنید خاطره مربوط 1960 و خورده ای نیست!) که برادرم رفته بود نمایشگاه کتاب و من فکر میکنم دبستانی بودم. یه کتاب در قطع این مجله های "دانستنیها" گرفته بود برام که دقیقا همین عکس Buzz Aldrin روی جلدش بود. شاید 100 بار من کتاب رو خوندم.(اگر برای جالب شدن خاطره 100 بار کمه شما 1000 یا 10000 بار رو در نظر بگیرین!) خلاصه غرق (قرق یا غرغ یا قرغ؟) این کتاب بودم. کتاب راجع به همین موضوعات سفر بین سیاره ای و کهکشان ها و این موضوعات "نوجوون نابود کن" بود. تو عالم خودم برای سفر بین سیاره ای و فضانورد شدن در بزرگسالی اماده میشدم. زمان سپری شد و مدتها بعد شبکه یک (اون زمانی که دو تا شبکه بیشتر نبود و صدای شبکه یک روی موج اف ام هم تو رادیو قابل دریافت بود!)یه فیلم سینمایی بعد از ظهر یک جمعه نشون داد که یه عده فضانورد بعد سفر به سیارات مختلف بعد از کلی بد بختی و نیرو از دست دادن، برگشتند زمین و تو یه جای بی آب و علف افتادن. (بله منطقی نیست!) بعدش از شدت گرسنگی از خجالت دوستای مردشون دراومدن. این شد که گفتم نه من از گوشت تازه و سبزیجات تغذیه میکنم پس فضانوردی به درد من نمیخوره! خلاصه این "درد فضایی" موند تا اینکه یک روز تو یه نمایشگاه کتاب محلی بنده این رو دیدم و نابود شدم.
خیلی برام حالب بود. TAKE OFF از ماه به سمت زمین. (می بینید دست سرنوشت رو؟ اون گوشه بالای تصویر معلومه!) دست سرنوشت من رو باز کشوند به سمت فضا و این داستان ها که یادمه تو همون نمایشگاه یه کتاب قطور راجع به فضا بود (که فکر کنم 500 یا 600 صفحه بود. کلی آمار سرانه ی مطالعه ی اون سال جا به جا شد) اون رو خریدم. (البته با پول معلممون. چون ما از طبقات بالا که هیچ حتی همکف هم نبودیم. -4 یا -5 اگر پایین تر نبود حداکثر. اون بنده ی خدا به بهانه ی اینکه "شما رو بی خبر آوردم نمایشگاه و به خاطر همین پول همراهتون نیست" برا بچه ها کتاب خرید.) ایااین کتاب دوم به سرنوشت اون کتاب اول دچار شد و داستان ماجراهای من و فضا ادامه پیدا کرد تا همین چند وقت پیش که داشتم راجع به "نوک هرم" و این موضوعات تحقیق میکردم که یک هو چشمتون روز بد نبینه دیدم تو "یو تُرُب" یکسری ویدئو هست که راجع به سفر به ماهه و اینکه همش "کَشکه" صحبت میکنه. من رو که میبینی یکهو رگ غیرت فضاییم زد بالا گفتم "بیشینید بابا حال ندارین. سفر به ماه مو لا درزش نمیره. به اکتشاف قرن گیر دادین؟ اونم با این همه فیلم و عکس و مقاله". که وارد گود شدم و نشستم یه چنتایی نگاه کردم که باعث شد بر باد فنا برم. طرف با دلیل صحبت میکرد و من مات مونده بودم که دلیل رو بچسبم یا همرنگ جماعت بشم. من دوست دارم شما رو هم تو همین "درد سر" یا "سرد در" بندازم. اگر دوست دارین تو سرزمین عجایب قدمی زده باشین و همینجوری GAME OVER نشده باشین بفرمایین قسمت دوم سفر به ماه.(متاسفانه هیچ غولی برای قسمت اول دعوت ما رو قبول نکرد که PLAYER ها باهاش مبارزه کنن. پس حالشو ببرین از مفتکی رفتن به مرحله ی دوم)
دقیقا منم ده بیست سال همین چرندیات سفر دو طرفه به ماه رو باور داشتم که یک هو! فناییدم. خلاصه اون بخش مغزمون برای مدت ها نال شده بود و کلی زحمت برداشت تا پرش کنم. سایتتون هم خیلی خوبه. روشن میشیم.
از این ترجمه «نشان آدمیت» هم کلی ذوق کردم. آخه ریا نباشه یه کمی خیلی برنامه نویسی هم میدونم!
خیلی دوست دارم وقتتون اینجا هدر نشه. بسیار خیلی دوست دارم.
خودم پیش خودم فکر میکنم مثلا اگه از 15 سالگی با tony robbins آشنا شده بدوم الان خیلی خیلی نابغه تر از اینی که الان هستم بودم.
یه نکته ی دیگه اینکه اونایی که از 10 سال قبل تو سریال 24 برای islamic republic of kamestan رییس جمهور تعیین میکنن خیلی تو مخن. خیلی ناراحتم از این خواب بشریت. من .میخوام مسیر بشریت رو عوض کنم. کلاً نوابغ این جورن. همش در حال شاد و ارشاد کردنن