این یا اون؟
سپتامبر 11, 2019Muscle memory چیست؟
سپتامبر 25, 2019
به معارفه می رویم
دیروز اول مهر سال 98 برای معارفه دانشجوهای ارشد مشاوره به دانشگاه "تاپ خر بین المللی" رفتم. همیشه دوست داشتم ببینم تو یه همچین جاهایی که اسم و رسمی برای خودشون دارن چه "میذگره". چی به هم میگن. استاداشون چه برخوردی دارن. طرز فکر و بیانشون چیه. اینا بویی از "زنده بودن" بردن؟ این کنجکاوی همیشگی من بود.
خلاصه نشستم سر یکی از کلاس ها که محل برگزاری جلسه معارفه بود و بعد مدتی وقت تلف کردن چهار تا از اساتید دانشکده اومدن و نشستن جلوی ما. فکر می کنید محتوای "گردهمایی فوق بین المللی" چی بود؟
مواد لازم:
معرفی اساتید و دانشجویان یک پیمانه
"وای به روزتون اگه پروپوزال رو آخر ترم یک نیارین" 45 پیمانه
"تو آیین نامه گیر نکنید" 19 پیمانه
کلا انقدر اینا دانشجو ها رو از "عواقب توجه نکردن به مواد آیین نامه آموزشی" ترسوندن که یکی از دانشجو ها با نگرانی گفت استاد این آیین نامه رو از کجا می تونیم پیدا کنیم و مطالعه کنیم؟ من نمیدونستم گریه کنم یا بخندم. میخواستم بگم بنده ی خدا فکر کردی آیین نامه ی آموزشی "به زبان فارسی" نوشته شده؟ اینا خودشون بین خودشون یه چیزی نوشتن که فقط خودشون میفهمن چی به چی ربط داره! دقیقاً مثل قوانین بیمه که جز خودشون کسی نمیفهمه چی به چیه و همیشه یه بندی هست که تو "مقصری" و شامل فلان و بیسار مزیت نمیشی.
حتی یک نفر از اساتید نپرسید پسرم یا دخترم اصلاً برای چی اومدی رشته ی مشاوره؟ انگیزت چیه؟ کسی نگفت پسرم دخترم شما داری با "پول این مردم" اینجا درس میخونی باید "خدمتگزار" این مردم باشی جدای از اینکه خدمتگزار "جیب محترم" هستی. کسی نگفت باید "دلسوز این مردم" باشی بیشتر از اونی که دلت برا خودت و زندگیت میسوزه. کسی نگفت شمایی که زحمت کشیدی و تلاش کردی اومدی اینجا وظیفت سنگین تره که هم خودت "بی نظیر زندگی" کنی هم کمک کنی دیگران "بی نظیر" زندگی کنن. اصلاً حتی یک کلمه. اینا مثلاً مشاورن خودشون.
جالبه که اکثریت دانشجو ها دختر بودن و یکی از استاد ها که "اشتیاق بیشتری برای ارتباط" نشون میداد همون اولش یه چیزی تو این مایه ها گفت "اینجا هم اکثریت با خانوماست" و همه خندیدن. کسی نگفت که این "دام freemasonry" برای بشریت بوده و کو چشم و فکری که شواهدش رو کنار هم بگذاره و بگه:
وای مادر جان!
تربیت "دخترای مرد" و "پسرای زن". زیبا جادار و مطمئن. نه؟ بهتر از این میشه؟ مردم دنیا خودشون با دست خودشون نسل ها و کشورها رو نابود میکنن و خیلی شیک و تمیز بدون جنگ و خونریزی. دخترایی که تا دم مرگ ارشد و دکتری و بقیه ی این عناوین "نابودگر" رو به قبل اسمشون اضافه میکنن و سنشون دایم بالاتر و بالاتر میره. وقتی چشم باز میکنن میبینن دیگه سنشون رفته بالا و تمام. مجردی قطعی. چرا؟ چون من فلان جا قبول شدم. رتبم 7.75 شده تو کنکور ارشد. چطور بیام با یه دیپلم زندگی کنم؟ چطور با یه "پسر لیسانسی آدامسی" ازدواج کنم؟ نکنه تو یه مهمونی ازش بپرسن آقا شما تحصیلاتت چیه بگه من لیسانسم؟ آبروم میره. فقط یا ارشد هم رده ی خودم یعنی دانشگاه "فوق خیلی بین الکهکشانی" یا یه چیز "نا فرم و مهیج" تو این مایه ها. یا دکتری از "نورآباد ممسنی" داشته باشه حداقل.
میدونید ذات یه دختر همینه. اینه که مردی بالاتر از خودش رو میخواد که بیاد و "اون دختر رو مال خودش کنه". این "مالِ کسی شدن" مقصدشه. آرامششه (ششششششه). قطعاً من اینو تحسین می کنم. عینه درونشه. به "این جور بودن" میگن یه دختر سالم.
ولی اما
اونایی که 200 سال زودتر از ما از خواب بیدار شدن هم این رو میدونن و براش خوب برنامه ریزی کردن و نتیجش این "انفجار تجرد قطعی" بین دختراست. آفرین بر کفتارهای freemasonry که انقدر زیبا ما رو با دست خودمون نابود کردن.
از اون سمت انفجار پیام های subliminal خاص برای پسرها. از در و دیوار و تلویزیون و سینما و سایت خبری و هر جایی که فکرشو کنید. پسر بچه رو ذله میکنن از دم بلوغ تا دم مرگ از بس از در و دیوار میباره. مثلا یوتیوب "پُرِه" از ویدوهایی که Disney چطور تو کارتوناش پسر بچه ها رو نشونه گرفته. یادمه یه ویدئویی میدیدم که یه کشیش برزیلی داد میزد میگفت "مردم ببینید Disney با بچه هاتون داره چیکار میکنه. چی بهشون نشون میده؟"
بعد "اساتید محترم" میشینن میگن برین تو کتابخونه ببینین پایان نامه ها چطور بوده سالهای قبل و شما هم همین "اتلاف وقت و هزینه" رو ادامه بدین و همه با هم خوش باشیم! کسی نیست بگه با پول این مردم این همه "پایان نامه" ای که نوشتین و فرستادین کنج کتابخونه های دانشگاه ها به کدوم درد این مردمی که ولی نعمت شما هستن خورد؟ اون نیروی خدماتی که با شرافت تو دانشگاه سرویس بهداشتی رو تمیز میکنه به "شما ها" اعتماد کرده و با ثروت این مملکت که بخشیش برای اون و خانوادشه به شما فرصت داده که کاری برای فرزندانش و خانوادش بکنید. شما کاری کردین؟ چیکار کردین؟
چنتا برداشت دیگه
-
اول یک سوال. مگه دانشجوی کارشناسی ارشد "چه عمقی از دانش" تخصصیشو داره که بیاد راجع بهش "تز هم بده"؟ آخه تا کی باید شیپور رو بر عکس بزنیم؟ نباید بیدار شیم؟ گیریم تو "جهان اول" این روش رو داشته باشن. ما کجا اونا کجا. کی گفته ما باید نعل به نعل اونا بریم؟(این قدیمیا هم خیلی بی ادب بودنا!)
مثلاً جای این پایان نامه های "شاخ دار"، 10 واحد کارآموزی و تجربه باشه. بعد که طرف "فارغ شد" و رفت بیرون تو دنیای "واقعی آدما" و واقعیت رو "لمس کرد"، تازه بعد شاید چند سال درونش به جوششی بیاد که بخواد بیافرینه. ایجاد کنه. بعد بر میگرده دانشگاه و خودش با اشتیاق و انگیزه ی "درون زا" وقت و انرژی میذاره و دانشی رو تولید می کنه که این مساله ی رخ داده در دنیای واقع رو "رمزگشایی میکنه". به این میگن "تولید دانش". روش تولید علم "فست فودی" که سیب زمینی رو بذاری تو مایکروویو زود داغ بشه و ترم چهار فارغ میشه به درد نمیخوره. روش بیرون کشیدن زورکی پایان نامه از تو "حلق دانشجو" به درد نمیخوره. کسی نباید بیدار شه؟
-
همین که یه دانشجوی رشته ی مهندسی نرم افزار با دو ماه "خَر زدن" و بدون هیچ آزمون و سهمیه ای تونسته تو "مثلاً"بهترین دانشگاه رشته مشاوره قبول بشه یعنی چی؟ فارسیش چی میشه؟ غیر از اینه که جز حفظ کردن یه مشت چرندیات برای ورود به این رشته چیز دیگه ای لازم نیست؟
-
وقتی کشورت تو "مسایل و مشکلات روزش" گیر کرده این "بازی تلخ تولید علم" تا کی باید ادامه پیدا کنه؟ وقتی مشکلات داره از در و دیوار میباره، تمام تمرکز و فکر استاد و دانشجو فقط و فقط حل اوناست. همین. تو همون روز اول که من تو آموزش بودم یه بنده خدایی اومد و پنج، شش بار از اون کارشناس آموزش پرسید که "پس من دیگه مسولیتی ندارم؟".(من نمیتونم باز تر از این صحبت کنم و باور کنید همش این جمله رو بین حرفاش تکرار می کرد) اون کارشناس هم میگفت خیر خیر شما مسوولیتی ندارید. من داشت خندم میگرفت. آخه چرا باید اینجور باشه؟ طرف از ترس اینکه زیر سوال نره و شاید برای اینکه از طرف همکاراش آنچنان در فشار بود، یه جور رفتار عجیبی داشت. اونوقت این آدم می تونه با "جسارت و شجاعت حرف جدید" بزنه؟ عُمرَاً.
-
یه درس ریاضی مهندسی تو رشته ی مهندسی نرم افزار هست که رسماً "ربطی به نرم افزار کامپیوتر" نداره. بدون هیچ شکی. حتی در نزدیک ترین حالتش به سخت افزار. من یه شب(دیر وقت بود ساعت کلاسمون) به استاد این درسمون گفتم آخه استاد! این درس به چه درد ما میخوره؟ اون "آدم با شرف" گفت ببینید. اگه این درس برای شما "آب نداره برای ما نون داره!". بعد تعریف کرد که برادر زادش تو امریکا مشغول تحصیله و یک روز بهش زنگ زده بوده و حین گفتگو های همیشگی به عموش(استاد ریاضی مهندسی ما) گفته که عمو نمیدونی که من شب خوابم نمیبره. آخه میخوام زود صبح بشه و من برم ایدم رو تو آزمیشگاه امتحان کنم.
این "تولیده دانشه". نه اینکه به زور چماغ "پایان نامه" تولید کنیم عین گشنیز و تره فرنگی. چون اشتیاق و انگیزه پای تولید علم تو جهان اوله و زور و فشار پای کار ما تو جهان سوم. حالا ما جای اینکه این چیزا رو ازشون یاد بگیریم که اشتیاق و انگیزه رو تو دانشجو برسونیم به آسمون، صاف رفتیم و چسبیدیم به سیستم آموزش اونا که فقط برای خودشون و امکانات خودشون خوبه و اونو وحی منزل گرفتیم. هر کی هم چیزی بگه یا بایکوت میشه یا حذف یا باید "خود خفه خون" بهش دست بده.
-
قبلاً بهتون گفتم هر کسی شروع به صحبت می کنه، صاف و روشن "درونش" رو فریاد میزنه. ولی گوش خاصی میخواد که اونو بشنوه. باید می بودید و می شنیدید که چطور هر کسی(از جمله اساتید) pattern ها و فکرایی که دایم تو ذهنش میچرخه رو تو حرفاش به دیگران می گه. واقعاً این رفتار آدما بسیار چوخ چوخ عجیبه. البته یه راز بزرگی درونش هست. یه راز بسیار بزرگ.
-
این دانشگاه "کهکشانی" انقدری بزرگ و "ماژلانیه" که براش افت داره که با استاداش هماهنگ کنه که چه روز و ساعتی کلاس میتونن بذارن. بعد استاد میاد میگه من نمیتونم این روز و ساعت بیام. چرا این زمان رو برا من گذاشتن؟ می بینید. بسیار در سطح "فوق بین الملتین المللی".
-
من حدس کاراگاهیم اینه که آیین نامه یه جور "حرکت خاصه" برای اینکه کمتر کسی به ته خط برسه و مدرک "فوق الارشدی" بگیره. چون طبق گفته ی خودشون خیلی ها توش گیر میکنن. عجب. پس چرا شما مثلاً دو هفته ای یکبار با دانشجوتون نمیشینید و صمیمانه کاراشو و پیشرفتشو باهاش چک نمیکنید که تو "آیین نامه" گیر نکنه؟ چرا؟ چون "اُفت داره" دانشکده زیاد خروجی ارشد داشته باشه؟ عوضش ازش "اندیشیدن و فهم" بخواین. نه این در و اون در زدن برای گیر نکردن تو بندهای "آیین نامه ی کذایی". ممکنه بگین دانشجو باید پر تلاش باشه و خودش بیاد پیش ما. من در جواب میگم. تلاش و وقت و هزینه و عمر دانشجو و انرژی جوونیش نباید خرج این ور و اون ور دویدن برای چرندیات باشه. باید برای "پرواز کردن" باشه و نه برای "گِل لَگَد کردن" آق مهندس!
-
من نفر اول صحبت کردم و نظرم رو اول معارفه خیلی روشن گفتم که از نظر من تو همین روزای اول مشخصه که از در و دیوار این دانشگاه "مرگ و نا امیدی و تاریکی میباره". بعد وقتی نوبت یکی دیگه از دانشجوهای پسر رسید، آنچنان گفت "من افتخار میکنم تو این دانشگاه که تو دنیا شناخته شدست تحصیل میکنم" که من نزدیک بود غش کنم از شرم و ندامت و بغضی که گلوم رو فشار میداد! نمیدونم اینکه ایشون صاف خلاف حرف من رو جلوی اساتید و مدیر گروه با اون بیان "شیوا" و پر از "امید و احساس" بیان کرد ربطی به آینده ی تحصیلی ایشون و برخورد هایی که با مدیر گروه و دیگر اساتید محترم خواهند داشت نداشت یا داشت نداشت داشت. قضاوت رو به افکار عمومی "دنیا" واگذار میکنم و همگی با نگاهی مثبت دعا میکنیم که همیشه جوانان غیور این کشور اینطور(!!!) احساسات پاکشون رو بیان کنن. هرچند ما "بچه های جنوب شهر" در طول اعصار و قرون متمادی(!!!) هنوز یاد نگرفتیم چطور در محضر پادشاهان و صاحبان قدرت از "تدبیر و اندیشه ی ملوکانه" به خودمون "ببالیم" و از اینکه آفریدگار ما رو در "قلمرو ملوکانه" ایشان که در "سطح بین المللی هم شناخته شده هست" به دنیا آورده از شاهان و سلاطین تشکر کنیم.
با شور زندگی کن.
0
0
votes
امتیازدهی به مقاله