یه course ای تونی رابینز توی چند سال درست کرده، که شامل چندین مصاحبه با دکل های اینترنت مارکتینگه. تو یکی از مصاحبه هاش که الان داشتم می دیدم با Jeff Walker مصاحبه می کنه. کسی که از 400 دلار هزینه برای کل یک سال خانوادش (!!!) رسیده به فروش یک میلیون دلار در یک ساعت و حسابی مشهوره. خلاصه یه جا تونی ازش پرسید که تو چرا این بیزنسو ادامه میدی؟ جف واکر گفت که من چون می دونم این سیستمی که ابداع کردم برای ساختن entrepreneur های جدید تو دنیا خیلی موثره. (آدم کارآفرین تولید میکنه!) برای همین به خودم میگم که چرا نباید اینارو نگم؟ تونی بعد جواب جف گفت که برای من بیزنسم مثل این می مونه که یه خونه ای آتش گرفته و یه عده تو اون خونه گیرافتادن و من دارم می بینم صحنه رو. من نمی تونم وایسم عقب و کمک نکنم. باید برم داخل، در رو بشکونم و اونارو بیرون بیارم. نمی تونم تلاش الکی بکنم و بعد بیام کنار بایستم بگم من هرکاری تونستم کردم! این اونیه که یه مشاور باید باشه استاد دکتر(!) و کسایی که دلشون برای مردم این جور می سوزه باید بیان و سر اون کلاسا بشینن و این "کشور" براشون هزینه کنه تا بعد به درد مردمشون بخورن. نه اونایی که میخوان مدرک شهین زرشکی رو تو خواستگاریشون به خانواده داماد و یا عروس نشون بدن. نه اونایی که می خوان خوب پول دربیارن و زندگی مرفهی داشته باشن. یا با significance دکتر (!) شدن تو خواب عمیق فرو برن. چرا کسی از خواب بیدار نمیشه؟ چرا؟ زندگی مثل یه گلدون، گوشه ی کلاس های شهین زرشکی، و استاد و استاد شنیدن تا دم مرگ برای چی؟ فایدش چیه؟ با شور زندگی کن