امروز تو راه مترو همینطور که مثل هر روز طبق دستور پختِ تونی، خودم رو غرق در آموزش کرده بودم، یه مصاحبه ای تو سِریnew money masters از تونی به صورت نصفه نیمه دیدم که حقیقتا مغز رو آب پز میکنه. نمیدونم این آدما از کجا اومدن. این اراده ها، این روح های بلند، این زمین خوردن های عجیب و دوباره ایستادن و جنگیدن از کجا میاد. باور نکردنیه. یه چیزی شبیه حل انتگرال توسط گربه ی سر کوچتون. هاج و واج موندم اصلا که من کی هستم اینا کی هستن. لذتی که اینا از زندگی میبرن چیه. لذت الاغ بارکش از زندگیش چیه. انقدر این ذهن انسان رو خدا عجیب آفریده که شاخ درآوردن برای یه دقیقشه. هیجان زده ام و این حسی که دارم رو با BMW عوض نمیکنم. نه لطفاً جون من اصرار نکنید. این رو از من داشته باشین و دوست دارم هی تکرار کنم. چون خیلی برای من کار داده. انگار یه رمز زدی تو بازی رفتی مرحله ی بعد. اگر انقدری میفهمید که انسان هستین و با گیاه تو گلدون فرق دارین حتماً حتماً حتماً غیر از زبون مادریتون که مجانی خدا بهتون داده زبون انگلیسی رو هم یاد بگیرین. چیزهایی که به خاطر ندونستن زبان دارین ثانیه به ثانیه از دست میدین فوق تصوره. فوق تصور. من اگر زبان نمیدونستم هزار سال دیگه هم این لذتی که از فهمیدن و شنیدن این مصاحبه داشتم رو تجربه نمیکردم. این لذت یه طعم دیگه داره. طعم آزادی. طعم پرواز کردن عقاب تو آسمون.