خیلی اتفاقی یه master class ای از Hans Zimmer پیدا کردم و مثل همیشه خیلی خوشحال دانلودش کردم و این روزا دارم تو راه که میرم سرکار نگاش میکنم. هانس رو (رفیق فابریکمه! هانس جون چطوری!) به خاطر چنتا موسیقی فیلم خفن و نابودکنی که ازش میشناسم دورادور میشناختم. واقعاً بعضی سکانس ها هست که پیش خودم فکرمیکنم آیا اصلاً امکانش بود زیباتر از این موسیقی، روی این صحنه صدای دیگه ای باشه؟ خلاصه طعم موسیقیش یه چیزه خاصه. خلاصه یه چند دقیقه ای ویدئو هاشو نگاه کردم، بعد یهو یه تمی رو اجرا کرد که من یاد موسیقی فیلم Blood Diamond افتادم. پیش خودم گفتم نکنه موسیقی این فیلم هم برا اون باشه. یه سرچکی زدم دیدم که بعله! حدسم درست نیست. کار اون نیست. پیش خودم گفتم واقعاً هرکسی طعم خودش رو داره. همه جای خودشون رو دارن. قرار نیست همه هانس جون باشن. هرکسی باید خودش باشه. هویج هویج باشه. کباب کباب. دقیقاً برعکس چیزی که freemasonry با ایجاد این سبک آموزش همگانی تو مغز این بچه های بیگناه فرو میکنه. یعنی آموزش یکسان برای همه ی بچه ها و بعدش از همه بدتر " نظام ارزشیابی یکسان" که کاملا خوشگل تو ناخودآگاه کودک این بلیف آشغال رو نصب میکنه که "تو ارزشی نداری مگر اینکه عین اون چیزی باشی که ما میخوایم" و دقیقاً رفتار معلم ها همین الگو رو تقویت میکنه به این صورت که "محبت و توجه منو(یعنی معلم کلاس) نخواهی داشت جز اینکه اینجور خاص که من میگم باشی". این بلیف آشغال بزرگترین و بدترين آسیبیه که آینده ی تمام بشریت رو به گند کشیده. حالا یکی ممکنه بگه آقا خیلی دیگه بزرگش کردی. چه ربطی به بشریت داره؟! عزیز دلم. خیلی ربط داره. کسی که دائم با این داستانا در ارتباطه عمق تراژدی رو با چشمان"خیلی غیر مسلح" میبینه. با شور زندگی کن.