سر کلاس نشستیم تا یکی از اساتید به کلاس وارد شوند. کلاً وقت اضافه جون میده برای چیز یادگرفتن از آدم حسابی ها. بعد چند دقیقه استاد میاد. این جلسه ی دوم این کلاسه. میدونید من هیچ وقت اینجوری به دنیا نگاه نکرده بودم. شاید اینجوری زندگی میکنم خیلی وقته ولی هیچ وقت رفتار دیگران رو با این عینک ندیده بودم. خلاصه استاد اومد و شروع کرد با شوخی های مختلف سر تهدید رو باز کردن که آی تو دکتری هم میوفتن. (بله خودمون میدونیم هر آدمی ممکنه سر بخوره بیوفته استاد!) یه وقت فکر نکنید تو ارشد کسی نمیوفته. حتی پایان نامه هم میوفتن. بعد چندبار تکرار اینا رفت سراغ روش نمره دادن این درس و اونجا هم حسابی از خجالت حضار دراومد. میدونید من همش پیش خودم فکر میکنم که اینا مثلاً اساتید درجه ی یک مشاوره ی ایران هستند(؟!) و این همه تهدید برا چی؟ مگه راه دیگه ای غیر از تهدید برای انگیزه دادن وجود نداره؟ مگه اینجا پادگانه که به "زور" باید برگ جمع کنی بعد فکر کنی داری theory of everything رو پیدا میکنی؟ حالا جالب اینه که الان برای یه کار اداری رفتم دفتر معاون آموزشی و یه پوستر به در زده بودن به عنوان "همایش روانشناسی مثبت" (!!!) که اصلاً معلوم نیست فارسیش چی میشه. من کشور و مردمی رو نمیشناسم که به زور چماغ و تهدید حالا از هر نوعی مثل "سر خوردن آخر ترم" تونسته باشن دانشی تولید کنن یا پیشرفتی داشته باشن. اگه این روش کار می کرد الان شوروی 60 تیکه نبود. مشکل میدونید چیه؟ مشکل اینه که نظام پذیرش دانشجو بر اساس معیارهاییه که اجازه میده امثال نخاله های آنارشیستی مثل من وارد این دانشگاه "فوق خیلی البین المللی" بشن. یعنی اصلاً انگیزه ی طرف ملاک نیست. خوب نتیجش چی میشه؟ این میشه که طرف اولا انگیزه و کشش لازم رو برای یادگیری نداره و دوم اینکه چون درس ها چرند و پرند هستند استاد مجبور میشه که به زور و تهدید از سر خوردن، ما ملت شهید پرور رو وادار کنه تا اون چیزایی که بسیار مهم و کاربردی هستند رو حفظ کنیم. بسیار هم عالی! کشور ما نفت زیاد داره و جوونا هم وقت زیاد دارن. حله دیگه. چرا تغییر کنیم. با همین فرمون به جلو... با شور زندگی کن.
حله دیگه…
چقد قلمت خوبه یا بوده…
خیلی روون ترم داری مینویسی…
خیلی لذت بخش اینجوری وقتی میخونمت
اگه فکر کردین با یه “مشت تعریف و تمجدید تو خالی” خام میشم دقیقاً درست فکر کردین. ولی من هیچ وقت یادم نمیره که “بشریت” به من نیاز داره.